مناجات اميرالمومنين(منتظران ظهور)
حقانيت و اثبات اميرالمومنين و دعا براي فرج امام زمان
گيسوي خون چكان تو در دست بادهاست در دست باد زلفِ تو پُر ناز مي شود خون ميچكد ز گلويت به روي ني وقتي كه لَحن خواندنت آغاز مي شود از روی نیزه دگر آيه اي مخوان ...! از ضرب سنگ زخم سرت باز مي شود اشك من و نگاه غريبت به چشم هام سهم من از نگاه تو پرواز مي شود من را غم جدايي از تو شكسته كرد اين غم به غير تو به كه ابراز مي شود؟ طفل صغير و مضطربت را نظاره كن خلخال پاش قسمت سرباز مي شود حالا گريز مي زنم اينجا به قتلگاه حالا چقدر روضه ي تو باز مي شود اينجا نگين خاتم تو برق مي زند انگشترت غنيمت سگباز مي شود
فیاض هوشیارپارسیان
ادامه اشعاردر ادامه مطلب
ادامه مطلب ...
هم پیرهن که ماند برایم بدن نداشت هم پیکر تو روی زمین پیرهن نداشت ای بی کفن برادرم ای بوریا نشین این چادرم لیاقت خلعت شدن نداشت؟ آن گونه ای که من وسط خیمه سوختم پروانه هم دل و جگر سوختن نداشت گل های باغت از همه رنگی گرفته اند یعنی کسی نبود که دست بزن نداشت مردی نبود اگر یل ام البنین که بود هرگز کسی نگاه جسارت به من نداشت تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم دارم سر مزار خودم گریه می کنم ای سایه بلند سرم ای برادرم آیینه ی ترک ترکِ در برابرم بالم شکسته است و پرم پر نمی زند اما هنوز مثل همیشه کبوترم من قول داده ام که بگیرم سر تو را از دست نیزه ها و برایت بیاورم حالا سری برای تو آورده ام ولی خاکستری و خاکی و ای خاک بر سرم بگذار اول سخن و شکوه ام تو را ای ماه زینب از نگرانی درآورم هر چند کوچه کوچه تماشا شدم ولی راحت بخواب دست نخورده است معجرم تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم دارم سرمزار خودم گریه می کنم علی اکبر لطیفیان ادامه اشعاردرادامه مطلب ادامه مطلب ... درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید موضوعات آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان |
||
![]() |